شعر طنز
ميشود در نانوايي قرص ناني ليس زد
يا که از خطت به يار مايه داري ميس زد
ميشود در کافهها بو کرد شير و قهوه را
يا که از عطر Dior اندازه يک پيس زد
ميتوان با تاکسي تا ابتداي کوچه رفت
يا که با مترو سري تا مسکن پرديس زد
ميتوان در رستوران باکلاس و شيک و پيک
ناخنک بر روغن ته مانده هر ديس زد
ميتوان هنگام تب جاي دوا درمان و قرص
روي پيشاني داغت دستمالي خيس زد
ميتوان از پشت ويترين طلاسازي مدام
چشمکي بر دستبند جعبه سرويس زد
ميشود با آن دو کاغذ آگهي از يک حراج
از کبد تا کليه، احشا و آپانديس زد
ميتوان در انتها آن را به دقت لول کرد
در توهم سر به مونيخ وکن و پاريس زد
سحر بهجو
درباره این سایت