تو در قلبم به پا کردي ز بي مهري چه آشوبي
بدي شد پاسخ عشقم جواب آن همه خوبي
تو را تاج سرم کردم خودم را خاک پاي تو
ندانستم تو از سنگي ندانستم تو از چوبي
تو رفتي و رها کردي مرا در بهت و اندوهم
نديدي زخم اين دل را از آن غمها که مي کوبي
به ناحق رد شدي از من به دنبال چه مي گردي
بدان اين را نمي يابي تو ديگر عشق مرغوبي
به من گفتي که مي بازم بدون شک وترديدي
به ظاهر برده اي اما در اين دعوي تو مغلوبي
نشسته از فراق تو بر اين سينه غبار غم
چه مي شد جان من آخرغبار از سينه ام روبي
تو را مي خواهمت گرچه نماندي با دلم يکدم
ببين با اين همه ظلمت تو در قلبم چه محبوبي
يلدا راد
درباره این سایت