مي تواند که تو را سخت زمينگير کند
درد يک بغض اگر بين گلو گير کند
آسمان بر سرم آوار شد آن لحظه که گفت
قسمت اين است بنا نيست که تغيير کند
گفت اميد به وصل من و تو نيست که نيست
قصد کردست که يک روزه مرا پير کند
گفت دکتر: من و تو مشکلمان کم خونيست
خون دل ميخورم اي کاش که تاثير کند
در دو چشم تو نشستم به تماشاي خودم
که مگر حال مرا چشم تو تصوير کند
خواب ديدم که شبي راهي قبرستانم
نکند خواب مرا داغ تو تعبير کند
مشت بر آينه کوبيدم و گفتم شايد
بشود مثل تو را آينه تکثير کند
سيدتقي سيدي
درباره این سایت