غير شيدايي مرا داغي به پيشاني نبود
منکه پيشاني نوشتم جز پريشاني نبود
همدمي ما بين آدمها اگر مييافتم
آه من در سينهام يک عمر زنداني نبود
دوستان رو به رو و دشمنان پشت سر
هرچه بود آيين اين مردم مسلماني نبود
خار چشم اين و آن گرديدن از گردنکشيست
دسترنج کاجها غير از پشيماني نبود
چشم کافرکيش را با وحدت ابرو چه کار ؟
کاش اين محراب را آيات شيطاني نبود
منکه در بندم کجا ؟ ميدان آزادي کجا ؟
کاش راه خانهات اينقدر طولاني نبود
عليرضا بديع
درباره این سایت